سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام به همه شما که دل‏هاتان سرشار اوست.

قلم که به اینجا می‏رسد، نای نفس‏کشیدن نمی‏ماند، چه رسد به...

سختی زیستن آن‏گاه روی می‏نمایاند، که آدمی‏زاد را یارای دیدن نگاه تنها بینا، بر زندگی‏اش نباشد.

گفتم که قلم نای نفس‏کشیدن هم ندارد چه رسد به...

نمی‏دانم چرا نمی‏توانم آن‏چه را که می‏خواهم; بنویسم.

بگذریم.

همیشه سخت‏ترین روزها، زمانی است که نمی‏دانی او تو را دوست‏دارد یا نه، نگاهت‏می‏کند یا نه، سراغت‏می‏گیرد یا نه؟

کاش می‏شد پرسید و کاش می‏شد او به همین راحتی جواب‏مان را می داد.

یاعلی 


نوشته شده در  چهارشنبه 84/4/15ساعت  9:32 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

سلام

آن‏گاه که او بود، هدیه باران، شادابی و خوش‏حالی بود و ام‏روز که نیست، باران هم بوی ستم می‏دهد.

او البته بودنش همیشگی است اما نگاهش همیشگی نیست.

نگاهش را در دستان خودمان نهاده بود اما نمی‏دانم چه شد که دیگر از کنارم رفت، آری نگاهش.

نمی‏دانم.

شگفتی‏ام هر لحظه کرور کرور افزون می‏شود که هنگامه نگاهش چاله‏ها و حتی چاه‏های زیستن، هم‏وار می‏شود و در نبودن نگاهش، حتی راه‏های صاف و هم‏وار برای‏مان دردناک و پرزحمت می‏شود.

کاش..

کاش‏هایم زیادند...

راستی! این اولین بار بود که در وبلاگم درددل نوشتم، خدا به خیر کند.

یاعلی


نوشته شده در  یکشنبه 84/4/12ساعت  7:3 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

آری!

و این‏گونه طلوع فجر را به دیدار نشستیم و راهی کردیم شب بی‏ستاره را.

و آن روز که توده‏های هزار هزار مردمان رهایی‏یافته از بند استبداد جاهلانه، سلسله بی‏نفس پهلوی را از تخت پادشاهی به زمین کشیدند و سلاله‏های راستین اول آفریده هستی را بر بام حکومت عدالت‏پیشه جای دادند، هرسال در حال تازه شدن است و ام‏سال نیز چون همیشه ولی با یک فرق اساسی همان اعلام وفاداری تکرار شد.

اما آن فرق اساسی; قابل پیش‏بینی بود که جماعتی که می‏خواستند با حضور خود، محبوبیت و مردمی‏بودن حکومت خود را به رخ دنیا بکشند، بسی افزون‏تر از سال‏های پیشین بودند، گرچه جای هیچ تعجبی نیست.

چشم حسودان وسوسه‏گر بداندیش کور باد.

یاعلی

و این هم تصویری از راه‏پیمایی 22 بهمن تقدیم به شما 


نوشته شده در  یکشنبه 83/11/25ساعت  2:25 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

به نام یگانه آفریدگارِ هستی‌ده

امروز دوازدهمین روز از ماه شقایق‌رنگ است.

امروز دوازدهمین روز از بهمن خونین و پرفروغ و باشکوه است.

بهمن!

روزهایی پر از عشق به وطن، عشق به باختن جان بی‌ارزش، برای رهایی از چنگال سرسپردگان بی‌اختیار، برای یافتن سوسوی چراغ بزرگ‌مردی از سلسله خورشید، برای پرواز به سوی آسمانِ استقلال‌آزادی‌جمهوری‌اسلامی

و اینک، در امتداد گام‌هایی که آن سلاله پاک پیام‌بر عشق و تفکر برداشت، نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هم‌چنان در راه است تا به آن‌چه آرمان خود کرده است برسد.

برای تبرک وبلاگ‌مان، قسمتی از سخن‌رانی امام بزرگ‌واررحمةالله‌علیه در بهشت‌زهرا را برای‌تان می‌نگارم.

من دولت تعیین می کنم. من توی دهن این دولت می زنم. من دولت تعیین می کنم. من به پشتیبانی این ملت، دولت تعیین می کنم، من به واسطه این که ملت مرا قبول دارد...(ابراز احساسات شدید مردم، که موجب می شود سخنان امام قطع شود) این آقا(بختیار) که خودش هم، خودش را قبول ندارد! رفقایش هم قبول ندارند، ملت هم قبول ندارد، ارتش هم قبولش ندارد؛ فقط آمریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده، به ارتش دستور داده که از این پشتیبانی بکنید؛ انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد، نه هیچ یک ازطبقات ملت ازهرجا بگویید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می آورند توی خیابان ها! از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می کنند، از این حرف ها هم می زنند، لکن ملت این است (اشاره به جمعیت حاضر درمسیرفرودگاه تا بهشت زهرا)، این ملت است...
ما تا هستیم نمی گذاریم این ها سلطه پیدا کنند. ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق. ما نخواهیم گذاشت که محمدرضا برگردد. این ها می خواهند او را برگردانند. بیدار باشید! ای مردم، بیدار باشید! نقشه دارند می کشند. ستاد درست کرده مردکه (شاه) درآن جایی که هستش؛ روابط دارند درست می کنند. می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد؛ و همه هستی ما به کام آمریکا برود؛ ما نخواهیم گذاشت؛ تا جان داریم نخواهیم گذاشت.

سال‌گشت ورود امام عاشقان حق را تبریک می‌گویم.

یاعلی


نوشته شده در  دوشنبه 83/11/12ساعت  6:33 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]