سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باز هم انتخابات. باز هم تندی و بدخلقی و بددهنی.

بچه که بودم از چانه‌زنی بدم می‌آمد. هنوز هم همین‌گونه‌ام. ولی نمی‌دانم چرا لازم است برای -مثلا- تهران رفتن یک ربع چانه بزنیم تا کرایه‌ی -مثلا- چهار هزار تومانی را به دو هزار و پانصد تومان برسانیم؛ آیا نه این است که یا راننده زیاده‌خواه و طماع است و یا ما ناخن‌خشک و خسیس؟ جز این دو احتمال چیزی در میان است که من نمی‌دانم؟

جدی‌ترین و قانون‌مندترین رخداد سیاسی کشور در حال روی‌دادن است. اما به وضوح می‌توان بازی‌های بی‌هدف و بی‌ارزش سیاسی را دید که بی‌شک حداقل نتیجه‌ی آن، بی‌اعتمادی به روند اجرای قانون است.

من هنوز از چانه‌زنی چندشم می‌شود. نمی‌فهمم. یک نفر آدم یا صلاحیت نمایندگی مجلس را دارد یا ندارد. فکر می‌کنم بهتر این است که بنشینیم و تماشا کنیم ببینیم چه می‌شود اما یک جای کار می‌لنگد. البته خیلی واضح است که ممکن است اشتباه‌هایی پیش بیاید که با یک توضیح یا یک مراجعه یا تماس یک آدم بزرگ‌تر قابل حل باشد اما آن‌چه ما می‌بینیم یک اپیدمی در حال گسترش است.

به ثبت‌نام کننده‌ی محترم یا محترمه یا غیرمحترم یا غیرمحترمه گفته می‌شود شما به درد نمایندگی مجلس نمی‌خوری؛ بهتر است بروی پی کارت. البته فکر نکنم به همین شدت گفته شود! بعد مشترک مورد نظر باید بدود دنبال این و آن؛ یا مراجعه کند به این‌جا و آن‌جا تا بالاخره ثابت کند که صلاحیت دارد و آدم خوبی است و آن حرف‌های بدی که زده است در دوران جاهلیت بوده و چیزی توی دلش نبوده! و از این حرف‌ها...

و این همان چیزی است که در جمهوری اسلامی، یک سنت پایدار شده است. یک سایت اینترنتی را فیلتر می‌کنند. یک ایمیل برای پیگیری وجود دارد که به همین زودی‌ها هم جواب نمی‌دهد؛ و تازه آن یارویی که این ایمیل به دستش می‌رسد واسطه است؛ گویی حضرات تعیین مصادیق چلاغ چلاق تشریف دارند. همین سایت پارسااسپیس را جهت نمونه ببینید؛ که چند روزی است به دست سربازان رسما ... ِ جنبش سانسورخواهی مخابراتی به دست جمله‌ی مقدس "مشترک گرامی دسترسی به این سایت امکان‌پذیر نمی‌باشد‌." سپرده شده است تا حامل پیام ... ِ جنبش سانسورخواهی مخابراتی باشد.

بگذریم. حالا آن برادر یا خواهر محترم یا محترمه یا غیرمحترم یا غیرمحترمه می‌تواند به کمیته‌ی تعیین مصادیق نامه بنویسد و شاید بعد از یکی دو هفته بتواند به آن‌ها ثابت کند که کار بدی نکرده است و بچه‌ی خوبی است. خب. اصلا بحث سر این نبود. چانه‌زنی برای من بی‌معنی است؛ آن‌هم وقتی قانون هست.

من به شورای نگهبان اعتراض دارم؛ سر رشته‌ای درباره‌ی اصل تایید یا ردصلاحیت ندارم اما این را می‌دانم که روند فعلی که به چانه‌زنی‌های مهدی برای دربست کردن ماشین می‌مانَد، باید درست شود؛ درست شدنش هم به این است که شورای محترم نگهبان مثل بچه‌ی آدم کارش را انجام بدهد؛ البته با دقت و ظرافت؛ که لازم نباشد مثل قطره‌چکان عمل کند و به چانه‌زدن‌های بی‌مزه‌ی این و آن، مهر صلاحیت بر چهره‌ی افراد بزند.

خدایا! همه‌ی نهادهای حاکمیتی ما، که کار کردن خالصانه را بهانه‌ای برای ساکت نشستن و توجیه نکردن جامعه می‌دانند،‌ خوب بفرما.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/11/10ساعت  2:59 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

خیلی پیچیده نیست. راستش را اگر بخواهم بگویم اصلا پیچیده نیست. خودم را می‏گذارم جای آن‏ها. خیلی راحت است و معمولی.

دست‏کم در آن لحظه‏هایی که خودم را جای آن‏ها می‏گذارم، خیالم راحت می‏شود که اتفاق عجیبی نیفتاده است. هر کسی باشد شاید همین رفتار را داشته باشد. نمی‏دانم چه بگویم.

از یک طرف باید دشمن بی‏شرم و حیای انسانیت و اخلاق را لعن و نفرین کنیم، که این‏گونه هر چه می‏تواند به مردمانی بی‏چاره ظلم می‏کند؛ و از طرفی هم باید کسانی را لعن و نفرین کنیم که نیستی و نابودی‏شان هزار بار بهتر از بودن‏شان است.

از آقای اسراییل که انتظاری نیست. بلکه انتظار آن است که تا می‌تواند وحشی باشد. از پاسداران اعلامیه‌ی جهان‌شمول و همه‌گانی حقوق بشر هم که درباره‌ی مسلمان‌ها نباید هیچ انتظاری داشت. از مُشتی پادشاه بی‌شعور که ادعای مسلمانی هم دارند هم هیچ انتظاری نیست؛ که اگر می‌شد انتظاری داشت، نیازی به این همه حرف زدن بی‌فایده‌ی امثال من نبود.

آدم هر چه‌قدر به این پادشاه‌های مزخرف کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس و کلا حاکمان نکبت‌زده‌ی کشورهای عربی(البته به استثنای سوریه و لبنان؛ آن هم تا حدودی!) اخ و تف بیندازد، نه آن‌ها غیرت‌دار می‌شوند و نه دل خودمان آرام می‌گیرد و مهم‌تر از همه فایده‌ای به حال مردم غزه ندارد.

در نوشته‌ی قبلی‌ام به کشورهای حاشیه‏ی خلیج فارس تبریک گفته بودم که تدبیرشان به حدی است که هم می‏توانند هم‏پیمان، دوست و برادر امریکا باشند و دقیقا همین مناسبات را با ایران هم داشته باشند؛ و در این نوشته هم لابد باید باز هم به‏شان تبریک بگویم که آن‏قدر جهاد با نفس کرده‏اند که حتا ذره‏ای مسلمانی که هیچ؛ حتا ذره‏ای انسانیت هم در رگ و ریشه‏‏شان نمانده است.

و البته دردناک‏تر از همه این‏که رییس‏جمهور احمق و خائن تشکیلات خودگردان، که جانشین احمق و خائن پیشین است، هم‏چنان بر تعهدات سازش‏کاری خود پایبند است.

و تو ای کودکی که امروز در بیمارستان اروپایی غزه به دنیا می‌آیی! قرار نیست در غزه زندگی کنی! هیچ کدام از مواد اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر ربطی به تو ندارد. درست است که آدم هستی! اما کاش در غزه به دنیا نمی‌آمدی. اعلامیه جهانی حقوق بشر که هیچ! تو حتا نباید انتظار داشته باشی آقای محمود عباس برای نجات جان تو انگشت شستش را از توی جیبش در بیاورد. گرچه او هم بی‌چاره‌تر از توست. تو تنها می‌توانی یک انتظار داشته باشی. البته من که دارم این حرف‌ها را توی وبلاگم می‌نویسم، خیلی‌های دیگر هم نوشته‌اند؛ اما باور کن نوشته‌های من و همه‌ی آن‌های دیگر نمی‌تواند برق را به بیمارستان غزه برگرداند؛‌ باور کن.

تو می‌توانی انتظار داشته باشی مثلا آقای رییس‌جمهور ما، به دبیر کل سازمان سران کشورهای -مثلا- اسلامی پیشنهاد اجرای یک نمایش بی‌مزه‌ی سیاسی را بدهد و آن‌جا یک مُشت آدم -مثلا- مسلمان حرف بزنند و به این نتیجه برسند که قطع شدن برق بیمارستانی که تو در آن بستری هستی یا تازه به دنیا آمده‌ای،‌ کار بی‌رحمانه‌ای است از سوی اسراییل غاصب.

پس سعی کن آرزوهای زیبا نداشته باشی. خب؟ این‏جوری راحت‏تر می‏توانی زندگی کنی.

غزه! تنهایی! چاره‌ای هم نیست. همین.


نوشته شده در  پنج شنبه 86/11/4ساعت  12:31 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

هر طرف سر می‏جنبانم حرف از شکست بوش در سفر خاورمیانه‏ای خود است. سفر خاورمیانه‏ای بوش با هر هدف و انگیزه‏ای که انجام شده باشد، اینک به پایان رسیده است. نوشته‏اند بوش در سفر خاورمیانه‏ای خود از تحریک اعراب علیه ایران بازمانده و شکست خورده است؛ به همراه کلی تحلیل و تفسیر از این دست.

البته نمی‏خواهم در این باره حرف بزنم؛‏ نیازی به نفی یا اثبات این نظریه نیست؛‏ چون نکته‏ی مهم‏تری وجود دارد که گویی همه‏ی این‏ها می‏خواهند به گونه‏ای آن را فراموش کنند؛ یا سعی کنند به آن توجه نشود. مشکل اساسی در این نوع تحلیل این است که انگار تنها موجود بد و نجس این دنیا، جناب بوش است که می‏خواهد همه را آلوده به نجاست خود کند؛‏ و همه مشغول شکرگزاری‏اند که بوش نتوانست اعراب را علیه ایران تحریک کند.

دیشب در مجلس عزاداری امام حسین‏علیه‏السلام می‏شنیدم که سخنران مجلس داشت درباره‏ی حاکمان کشورهای عربی صحبت می‏کرد و سفر خاورمیانه‏ای بوش در روزهای محرم؛ شاید زیاد گوشم بدهکار این حرف‏ها نبود. اما وقتی دیدم این همه تحلیل و خبر خوش‏بینانه و یا حتا اغواگرانه درباره‏ی سفر بوش منتشر شده است،‏ به یاد تحلیل‏های سخنران دیشب افتادم. همه‏ی دل‏خوشی‏مان این شده است که مثلا ال‏پاییس(EL PAIS) سفر خاورمیانه‏ای بوش را بی‏فایده دانسته است.

از یک طرف می‏گوییم کم‏ترین تاثیر سفر خاورمیانه‏ای بوش، تشدید وحشی‏گری رژیم جنایت‏کار صهیونیست‏هاست و از طرف دیگر به نظر می‏رسد بعضی از سیاسیون از جمله برخی از نمایندگان مجلس در تحلیل‏های‏شان فقط به دنبال نصیحت کردن کشورهای عرب حوزه‏ی خلیج فارس هستند؛‏ به این جمله دقت کنید: «برادران در کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس به طور کامل هوشیار و آگاه بودند که تحریک علیه یک کشور همسایه که روابط زیادی با آن‏ها دارد، به نفع منطقه نیست و آن‏ها هرگز در کنار کسی که به این کشور همسایه و دوست تعدی کند، نمی‏ایستند.»

برادران ناتنی ما در حاشیه‏ی خلیج فارس، به راستی حق نابرادری و نامسلمانی را تا جایی که در توان‏شان بوده است ادا کرده‏اند. آقای نماینده گفته‏اند اینان هرگز در کنار کسی که قصد تعدی دارد نمی‏ایستند. من نمی‏فهمم این جمله را. نمی‏فهمم چه خیانت و خباثتی باید از این برادران حقیقتا ناتنی ببینیم تا دست‏کم بر برادری‏شان خط قرمز بکشیم. دیگر آن‏که چرا ما همیشه می‏خواهیم همه را هُل بدهیم؟ اگر روزی کشور پادشاهی امارات، ادعای مالکیت آن سه جزیره را بکند، با تمام توان به طرف امپریالیسم جهانی و امریکای جهان‏خوار هُلش می‏دهیم؛ و وقتی احساس نیاز می‏کنیم،‏ هیچ دلیلی را برای دست برداشتن از آن کافی نمی‏دانیم؛ حتا اگر با تمام توان در پی اثبات وفاداری خود نسبت به آرمان‏های جهان فکری ایالات متحده گام بردارد.

خیلی حرف زدم. می‏خواستم همین را بگویم؛ حاکمان کشورهای حاشیه‏ی خلیج فارس،‏ بی‏استثنا پا جای پای صدام گذاشته‏اند؛ البته با یک تفاوت. و آن تفاوت این‏که صدام عُرضه‏ی این همه نفاق و دورویی و کلاشی را نداشت؛ اما اینان با تبحر تمام، هم توانسته‏اند اعتماد جمهوری اسلامی ایران را جلب کنند و هم صمیمانه و دوستانه میزبان ایالات متحده باشند.

باید به امریکا و کشورهای حوزه‏ی خلیج فارس تبریک گفت؛ و به این همه بصیرت و تیزبینی خودمان...

امام حسین! شیعه‏های تو ماییم! مایی که...


نوشته شده در  پنج شنبه 86/10/27ساعت  6:49 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

یکی از رخدادهای جالب روزهای پیش از انتخابات، پدید آمدن انتقادها، اعتراض‏ها و سؤالات مبنایی در راه نظارت بر انتخابات و اجرای آن است؛ که مهم‏ترین و شاخص‏ترین وجه این انتقادها، نظارت استصوابی است. 

اثبات حقوقی بودن یا نبودن اقدام شورای نگهبان قانون اساسی در احراز صلاحیت نامزدهای نمایندگی مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری هدف این نوشته نیست؛ گرچه گویی شورای نگهبان قصد جدی در دفاع از نظر خود و تشریح اقدامات خود ندارد.

به هر حال صرف‏نظر از همه‏ی بحث‏های تئوریک، باید گفت برای نظام اسلامی بسیار زشت و غیرقابل پذیرش است که موضوعی که کاملا وجوه حقوقی دارد و همه‏ی ابعاد آن هم روشن است، به راحتی می‏تواند بهانه‏ی فشار گروه‏های سیاسی شود؛ و البته نباید فراموش کرد که عمق این ناپایداری به حدی است که در انتخابات ریاست جمهوری پیشین، دو نفر از نامزدهای رد صلاحیت شده با پیشنهاد رهبر انقلاب‏(یا شاید نظر ایشان و یا شاید حکم حکومتی) پای به مبارزات انتخاباتی گذاشتند.

شاید نتوان به راحتی برای این معضل جدی و در عین حال خنده‏دار راه‏حلی پیدا کرد؛‏ اما مطمئنا سکوت شورای نگهبان و نهادهای رسمی جمهوری اسلامی هیچ چیز را درست نمی‏کند؛ بلکه در عین سخت‏تر شدن کار شورای نگهبان، ممکن است سبب نارضایتی مردم هم بشود. واقع‏بینانه اگر نگاه کنیم، گرچه شاید خیلی وقت‏ها به هیچ گرفتن شبهه‏ها بهترین راه فرار باشد، اما این راهکار نمی‏تواند راه‏حلی درازمدت باشد.

البته با گشتی اندک در منابع خبری می‏توانیم دفاع‏های پراکنده‏ای از شیوه‏ی شورای نگهبان یافت؛ البته از سوی مراجع رسمی. آن‏چه جالب است این‏که روزنامه‏ها و نشریات و شخصیت‏های مدافع نظر شورای نگهبان، فعالیت و تلاشی غیرقابل مقایسه با شورای نگهبان در دفاع از روش این نهاد داشته‏اند در حالی که خود شورای نگهبان گویی هیچ‏گاه انگیزه‏ای جدی برای توجیه رفتار خود برای افکار عمومی نداشته است.

سادگی است اگر ادعاهای مخالفان شورای نگهبان را بی‏ارزش بدانیم؛ دست کم از جنبه‏ی اجتماعی. مخالفان نظارت استصوابی -درست یا غلط- حمایت بخش‏هایی از جامعه را پشت سر خود دارند. بخشی از جامعه که آن‏قدرها اندک نیستند. -برای درک بهتر موضوع می‏توانید تعداد رأی‏ها دکتر معین در انتخابات ریاست جمهوری پیشین را ببینید!-

به هر حال یقینا ما شاهد کم‏کاری یا دست‏کم بی‏انگیزگی شورای نگهبان بوده و هستیم؛ شورای نگهبانی که باید این توان را داشته باشد روش‏های خود در نظارت بر انتخابات را برای مردم جامعه بیان و تشریح و حتا درونی‏سازی کند. مشخص نیست دلیل این همه سکوت شورای نگهبان چیست؛ بدتر از سکوت آن‏که بعضی اوقات منتقدان یا سؤال کنند‏گان با پاسخ‏های از سر بی‏حوصلگی و یا حتا تند این شورا شده‏اند.

این انتظار از شورای نگهبان وجود دارد که صرف‏نظر از هر مخالفت و انتقادی، برای تبیین و تشریح سیر نظارت بر انتخابات برای افکار عمومی تلاش کند؛ بعید است نهادهای فرهنگی و از جمله صداوسیمای جمهوری اسلامی در این کار شورای نگهبان را یاری نکنند؛ گرچه شاید بتوان صداوسیما را هم مستقل از شورای نگهبان مورد انتقاد قرار داد.

امیدواریم در انتخابات پیش رو، شاهد شفافیت، پاسخ‏گویی و حوصله‏ی فراوان دستگاه‏های اجرایی و نظارتی انتخابات باشیم. 


نوشته شده در  دوشنبه 86/10/17ساعت  2:16 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

انتخابات برای رأی آوردن است. عادی است که انتخابات همیشه صحنه شعارهای پوپولیستی باشد؛ البته واضح است که این رویه خیلی خطرناک و نومیدکننده است اما این نوشته در پی ارزش‏گذاری رفتارهای انتخاباتی گروه‏ها و قبایل سیاسی نیست.

با یک مرور ساده‏ی ذهنی به یاد می‏آوریم که سطح شعارهای عوامانه و مردم‏فریب در انتخابات‏های مختلف در کدام گروه‏ها بیش‏تر و غلیظ‏تر بوده است. همیشه آن‏ها که خواسته‏اند خود را ناجی یک ملت معرفی کنند و همه چیز را از نو بسازند، مجبور بوده‏اند در روزهای انتخابات تا می‏توانند و می‏شود حرف‏های آرمانی بزنند. شاید قابل توجیه باشد که یک گروه سیاسی برای رسیدن به قدرت، این حق را به خودش بدهد که شعارهایی غیرقابل اجرا بدهد؛ یا حتا شعارهایی که براساس نظام سیاسی غیرممکن هستند. در هر صورت تصویری که در ذهن‏ها ساخته شده این است که گروه‏هایی که ادعای حذف شدن از قدرت می‏کرده‏اند مجبور بوده‏اند شعارهای فضایی بدهند.

اگر بخواهیم مصداقی‏تر سخن بگوییم، باید بگوییم در انتخابات ریاست جمهوری پیشین، بخش‏هایی از اصلاح‏طلبان از جمله دکتر معین و بخش‏هایی از اصول‏گرایان از جمله دکتر احمدی‏نژاد، شاید این ادعا را داشتند. اما واضح است که سطح غلظت این ادعا در میان اصلاح‏طلبان بیش‏تر و پررنگ‏تر از اصول‏گرایان بوده است و لاجرم خواهد بود... . صرف‏نظر از این، سطح عوامانگی شعارهای انتخاباتی نیز درستی این برداشت را تایید می‏کند.

و اما پوپولیست بودن دکتر احمدی‏نژاد پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری محل نزاع فراوان بوده است؛ نزاع‏هایی که اکثرا خود آن‏قدر پوپولیستی و عوام‏فریب و بی‏مایه بوده‏اند که شاید نفع یا ضرری جز تاثیرات تبلیغاتی روزنامه‏ای نداشته‏اند. دولت نهم را می‏توان یکی از بی‏توجه‏ترین دولت‏ها نسبت به اقناع عمومی مردم دانست. دولت کار. آن‏چه در ادعاهای مخالفان دولت نهم برای پوپولیست جلوه دادن این دولت آورده شده هیچ سنخیتی با پوپولیست بودن ندارد. شاید یکی از انتقادات اساسی‏ای که می‏توان به دولت دکتر احمدی‏نژاد وارد کرد همین باشد که در رفتارهای خود آن‏چنان سنجیده رفتار نکرده است که بتواند سطح سرمایه اجتماعی را افزایش دهد.

به علاوه یکی از راه‏کارهای توده‏گرایی و سوار شدن بر موج توده‏ها، مظلوم‏نمایی است؛ مظلوم‏نمایی در برابر چشمان مردم و غول ساختن از مخالفان؛ که «نمی‏گذارند کار کنیم». با کمک گرفتن از حافظه‏ی اندک تاریخی در می‏یابیم که چه دولت‏هایی بیشترین حجم مظلوم‏نمایی را از خود بروز دادند؛ البته شکی نیست که دولت نهم هم از این راهکار برای کنار زدن مخالفان خود استفاده کرده است؛ اما با دو تفاوت اساسی. اول آن‏که مظلوم‏نمایی دولت نهم خیلی کم‏تر و سطحی‏تر بوده است و دوم آن‏که اصولا مظلوم‏نمایی دولت نهم هیچ‏گاه هزینه‏ای برای مجموعه‏ی حاکمیت نظام اسلامی نداشته است؛ در حالی که در -به عنوان مثال- دولت جناب آقای خاتمی بیش‏تر مظلوم‏نمایی‏ها ناظر به محدودیت‏هایی ادعا شده، که مجموعه حاکمیت بر آن وارد می‏کرده است. به عبارت دیگر مظلوم‏نمایی‏های دولت نهم برای کنار زدن منتقدان بوده است در حالی که مظلوم‏نمایی دولت اصلاحات برای عقب راندن مجموعه حاکمیت بوده است.

بی‏شک یک دولت پوپولیست و توده‏گرا نمی‏تواند طرح سهمیه‏بندی بنزین را اجرا کند؛ آن هم با بی‏دقتی‏هایی که بیش‏تر وقت‏ها مستقیم با رضایت عمومی تو‏ده‏ها ارتباط دارد. البته از این دست مثال‏ها فراوان است.

در هر حال یکی از پوپولیستی‏ترین سخن‏هایی که می‏توان بر زبان راند، ادعای پوپولیستی و توده‏گرا بودن دولت نهم است؛ ادعایی که تنها کارکرد دشمنانه و از سر بی‏حوصلگی دارد و حتا هیچ منطق روشنی هم ندارد. تنها منطق روشن آن، نهادینه‏کردن این ادعا است که رفتارهای مردم‏دارانه‏ی دولت نهم از سر اعتقاد به حضور و رضایت مردم از نظام اسلامی نیست. ادعایی که اثبات کردن و حتا انداختن آن بر سر زبان‏ها یک پیروزی برای شکست‏خوردگان است.

و حرف آخر این‏که همه‏ی افتخار ملی و دینی یک دولت این است که بتواند سطح رضایت‏مندی بالایی را به خود جلب کند؛ از رضایت مردم نباید ترسید؛ آن‏چه ترس‏آور است، ناکارآمدی است؛ که نتیجه‏ی اولیه‏ی آن بی‏اعتمادی و ناامیدی مردم نسبت به حاکمیت خواهد بود.

قبلی اولی

یک قربانی تبخیر هیتلری!


نوشته شده در  شنبه 86/10/1ساعت  3:59 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

معمولا کسانی پیروز میدان استفاده از کلمه‏ها هستند که زودتر برسند. مخصوصا کلمه‏هایی که می‏توانند بار سیاسی اجتماعی داشته باشند. این یک قانون است؛ قانون که نه! یک جریان است. کلمه‏‏ها را شاید -با تاکید می‏گویم شاید- بتوان مظلوم‏ترین پدیده‏ها دانست. کلمه‏هایی هم‏چون اعتدال؛ که آن‏چنان بازتعریف شده‏اند که حتا به زبان‏ آوردنش سخت می‏شود. خدا را چه دیدید شاید در فرهنگ‏های لغت سال‏های بعد اعتدال را جور دیگری غیر از میانه‏روی معنا کردند؛ جالب است؛ حتا میانه‏روی نیز بازتعریف شده است.

شهروند امروز در صفحه 25 شماره 60 در تعریف پوپولیسم چاوزی یا چاوز پوپولیست این‏گونه نوشته است: «چاوس یک پوپولیست است. برای او توده‏ها حکم خدا روی زمین را دارند. توده‏ها در اندیشه چاوس آن‏چنان تقدس یافته‏اند که می‏توان از کاربست پوپولیسم به مثابه ابزار و روش سخن گفت.» سعی می‏کنم چاوز را کنار بگذارم؛ ‏سعی می‏کنم پیش زمینه‏های فکری‏ام را هم کنار بگذارم. شما هم کمی فکر کنید. این تعریف را چه کسانی در ایران اجرا کرده‏اند سال‏هایی پیش از این؟

شاید کاملا قابل درک باشد که در خرداد 76 تنها شعارهای پوپولیستی و شناوری از جنس آزادی و جامعه مدنی و ... می‏توانست باعث تغییر فضا و شاید حتا اصلاح برخی از روندهای نادرست شود. قصد هیچ تحلیل جانبدارانه‏ای در این نوشته وجود ندارد. اما واضح است که تئوری‏پردازی‏های شخص رییس دولت و مشاوران و تئوری‏پردازان روزنامه‏ای جبهه اصلاحات تا اندازه‏ی زیادی کاملا برای توده مردم ایراد می‏شد و تا حدود زیادی خالی از منطق روشن و واضح بود.

آن‏چه از طرفداران و حامیان دولت شنیده می‏شد این بود که دولت اصلاحات، دولت طبقه‏ی متوسط است؛ طبقه‏ی روشنفکران و تحصیل‏کرده‏ها. اما آن‏چه به وضوح دیده می‏شد حرکت‏های به شدت پوپولیستی و توده‏وار برای بقای عمر دولت و مانایی محبوبیت آن بود. نیازی به مثال نیست اما می‏توان اشک‏های رییس دولت در انتخابات سال 80 را به یاد آورد.

یکی از نشانه‏های جالب پوپولیستی بودن رفتار دولتمردان دولت طبقه متوسط،‏ فرار تئوری‏پردازان‏شان از مناظره و گفتگوی رو در رو بود. شکی نیست که سخنرانی‏های آتشین و گاه مظلوم‏نمایانه‏ی ایشان که حتا بدون پاسخ دادن به سوالات حضار انجام می‏شد، یکی از مصادیق مسلم رفتار پوپولیستی است. یکی از نمونه‏های شفاف پوپولیسم طبقه متوسط ایرانی، روزنامه‏های به هم پیوسته است که گاه بدون هیچ پشتوانه‏ی درست خبری یا تحلیلی، سعی در القای مسایلی می‏کردند که نادرست‏بودن‏شان کاملا واضح بود؛ و پوپولیستی‏تر از آن این‏که حتا حاضر نبودند در برابر رفتار‏های‏شان جواب دهند.

البته این رفتار به هیچ‏وجه عمومیت ندارد اما به هر حال وجه غالب رفتار ایشان بوده است. در این نوشتار سعی نشده درباره درستی یا نادرستی رفتارهای پوپولیستی سخنی به میان آید؛ تنها انگیزه‏ی نوشتن این سطرها این بوده که نشان داده شود دولت اصلاحات‏(دولت طبقه متوسط) که بیش از همه باید مورد اعتماد و اعتنای طبقه متوسط قرار می‏گرفت، از قضا یکی از پوپولیست‏ترین دولت‏های جمهوری اسلامی بوده است.

ادامه دارد...    بعدی   قبلی


نوشته شده در  چهارشنبه 86/9/28ساعت  1:52 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

سعی می‏کنم برخلاف خیل دوستان وبلاگ‏نویسم درباره احکام قضایی داوری نکنم؛ گرچه این را می‏دانم که دستگاه قضایی گاهی اوقات در برابر فشارهای سیاسی و غیره آن‏چنان سست عمل کرده و یا گاهی اوقات آن‏چنان بی‏حوصله و دریده وارد مسایل شده است که احتمال هر حرف مفتی درباره این دستگاه علیه عدلیه در حد بیش از 50 درصد است.

آن‏چه امروز بر سر زبان‏ها افتاده است حسین موسویان و اتهام‏های سه‏گانه اوست؛ که البته وظیفه دستگاه قضایی است که کار خود را به خوبی انجام دهد. اما چیزهایی این وسط هست که گویی شخص ریاست دستگاه قضایی و مدیران ارشد آن مایل به دیدن آن نیستند. چیزهایی که -تا آن‏جا که ما شنیده‏ایم و گفته‏اند- باید مورد توجه ویژه باشند.

این حرف‏ها را اگر خودمان بزنیم معلوم نیست چه رفتاری ببینیم؛ اما این چند جمله را از زبان آیت‏الله‏خامنه‏ای بخوانید:
اگر مردم، قوه قضاییه را به عنوان ملجأ و پناه‏گاه خود احساس کنند و چنین نگاه امیدوارانه‌ای به آن داشته باشند، می‏توان گفت قوه قضاییه به اهداف خود رسیده و موفق بوده است؛ اما اگر چنین نگاهی وجود نداشته باشد، باید تلاش بیشتری انجام شود.

کلمات جالبی در این دو جمله هست؛ ملجأ، پناهگاه، نگاه امیدوارانه. واقعا مسئولان دستگاه قضایی تا حالا برای این حرف‏ها چند گرم تره خرد کرده‏اند؟ خوش‏بختانه دستگاه قضایی ثابت کرده است که در هر صورت کار خودش را می‏کند و هر چه خودش تشخیص بدهد همان است.

توجه داشته باشید که رهبر انقلاب، بعد از هشت سال از ریاست آیت‏الله شاهرودی بر دستگاه قضایی این سخنان را بر زبان جاری می‏کنند. البته نیازی به استناد هم نیست؛ چه کسی شک دارد؟ آیا امروز دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ملجأ و پناهگاه مردم است یا مایه دست‏درازی قانون‏بازان به همه چیز و همه چیز و همه چیز؟

نمی‏خواهم متن انقلابی و تند بنویسم. اما نمی‏فهمم دستگاه قضایی خود را در قبال این جمله‏ها مسئول می‏داند یا نه؟ کاری به هیچ موردی ندارم، دوست دارم احساس عمومی مردم را به رخ قوه قضاییه بکشم. ببینید:
نباید به واسطه‌ احتمال‌ جنجال‌آفرینی‌، در مقابل‌ مجرمی‌ که‌ وابسته‌ به‌ جریان‏های‌ سیاسی‌ است‌، کوتاه‌ آمد. 

نقل این نکته هم جالب می‏نماید که حضرت ایشان دستگاه قضایی را در حین تحویل ریاست به ایشان، به خرابه تشبیه کرده بودند. سوال می‏کنم؛ جناب آقای شاهرودی! به نظر خودتان که لابد دستگاه قضایی امروز در شرایط آرمانی آرمانی آرمانی است. اما مردم نظرشان درباره دستگاه قضایی چیست؟ 


نوشته شده در  شنبه 86/9/10ساعت  12:1 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]