سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدرسه که می‏رفتم فکر می‏کردم معلم‏ها با آدم‏های معمولی فرق می‏کنن.

نمی‏دونم؛
شاید فکر می‏کردم که معلم‏ها نمی‏تونن هیچ کار بدی انجام بدن و از این حرفا ...
اون‏وقتا اگه احترام خاصی برای معلم‏ها و دبیرها و استادها قایل بودم شاید فقط به خاطر احساس درونی‏م بود ...

اولین باری که دیدم یکی از معلم‏هامون داره سیگار می‏کشه داشتم از تعجب شاخ در میاوردم...
بگذریم...

یه استاد داشتیم که وقتی می‏خواست نظریات کسی رو نقد کنه، طرف رو با احترام کامل می‏شست و میزاشت کنار و بعد که حرفاش تموم می‏شد می‏‏گفت که البته این حرف‏های ما نباید باعث بشه که ما نسبت به استادهامون یه جور دیگه فکر کنیم و خیال کنیم که حالا که می‏تونیم نظریاتشون رو نقد کنیم دیگه لازم نیست اونا رو احترام کنیم.

مواجهه آقای موسوی با نقد کردن همه با حفظ ادب و احترام استاد و شاگردی و این حرفا، برام خیلی جالبه.
فکرش رو بکنید یه نفر مطمئن باشه که فلان کس در فلان موضوع اشتباه‏های تابلو داشته و داره اما باز هم نسبت به اون استاد ابراز محبت و احترام کنه.

فعلا همین!
یاعلی


نوشته شده در  چهارشنبه 85/10/6ساعت  7:51 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

بعضی وقتا با خودم فکر می‏کنم نقطه عطف یعنی چی؟

یادمه توی حسابان کلی خودمون رو می‏کشتیم تا نقطه‏های عطف رو به دست بیاریم.
اما توی زندگی فکر نکنم بشه به این راحتی‏ها نقاط عطف رو پیدا کرد.

دیشب شاید یکی از نقاط عطف زندگی من بود ...
گفتم شاید!
چون نقطه عطف رو باید از بالا دید، باید قبل و بعدش رو کامل ببینیم تا مطمئن بشیم که واقعا نقطه عطفه ...
اما من هنوز توی امروزم ...

مهم نیست ...
مهم اینه که دیشب یه اتفاقی افتاد که شاید باعث شده باشه یه جورایی راهم عوض شده باشه.
البته این رو می‏دونید که نقطه عطف لزوما به معنای بدی یا خوبی راه یا روش جدید نیست؛ اما بعضی وقتا بعضی روش‏ها هستن که آدم رو خیلی اذیت می‏کنن تا هدف رو بهت تحویل بدن اما یهویی یه چیزی مثل اتفاقات دیشب باعث میشه یه راه میان‏بر پیدا کنی که ...

بسه

یاعلی


نوشته شده در  یکشنبه 85/10/3ساعت  12:0 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

1- یه دوراهی!
اگه یه نفر آدم که واسه خودش و اطرافیانش کسی حساب میشه و ... یه کاری بکنه که اون کار اشکال اساسی داشته باشه، باید چه‏کار کرد؟
2- اصلا آدمای بزرگ مهم‏ترن یا اصول؟ یا نه! آدمای خیلی بزرگ و خیلی محترم و اینا احترام‏شون واجب‏تره یا اصول؟
خیلی وقتا میشه که خیلی از این آدم بزرگا کارایی می‏کنن که مطمئنی گند کاشته‏ن!
واقعا باید چه‏کار کرد؟
3- توی یکی از یادداشت‏هایی که درباره امیرخانی یه چیزایی نوشته بودم، یکی از دوستان یه اشکال کرده بود و گفته بود که خوشم میاد هنوز از بالا نگاه می‏کنی.
باعث افتخار منه که از بالا نگاه کنم؛ یعنی هیچ کسی رو اصل حساب نکنم؛
4- به نظر من آدمای بزرگ و محترم اگه واقعا محترم هستن، نباید کاری بکنن که خلاف احترام‏شون باشه، نباید حرکتی انجام بدن که لازم باشه کسی بهشون گیر بده.
اصلا اون چه آدم بزرگیه که به همین راحتی کاری می‏کنه که بزرگ بودنش زیر سوال بره.
فکر کنم واضح باشه.
5-
ادامه مطلب...

نوشته شده در  یکشنبه 85/9/26ساعت  9:53 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

سلام

انقلاب اسلامی ایران، شاید درونی‏ترین انقلاب در دنیا باشد؛ که هست.

بعد از گذشت کم‏تر از سه دهه از برپایی جمهوری اسلامی، اینک این نظام به جایی رسیده است که جایگاه خویش را در میان حکومت‏های جهان به خوبی یافته است.

مهم‏تر از عبارت قبلی آن‏که؛ امروز مجموعه بینش‏ها، راهبردها و عملکردهای جمهوری اسلامی ایران، به نمادی از استقلال‏طلبی مردم دنیا تبدیل شده است.

و اینک بعد از این همه؛ یقینا عمده‏ترین چالش دهه چهارم انقلاب اسلامی و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران؛ نظارت خواهد بود.

شاید چالش نظارت در بدنه قوه مجریه، شاخص‏ترین و ملموس‏ترین نمونه‏های این هشدار اساسی باشد اما بدون تعارف‏های معمول حکومتی باید گفت که؛ اساسا چالش عدم وجود نظارت صحیح و ملموس، در همه نهادهای حاکمیتی جدی است؛‏ اگر خطرآفرین نباشد.

شاید مجموعه مواجهه شکننده بدنه اداری و تشکیلاتی دولت با مردم را بتوان کف بحران نظارت دانست؛ همچنین سقف بحران نظارت را هم می‏توان در نهادها و سازمان‏هایی جستجو کرد که مستقیما زیر نظر رهبری قرار دارند.

تاکنون رابطه رهبری معظم انقلاب(از زمان حضرت امام رحمةالله‏علیه) با مسئولان حکومتی و همچنین سازمان‏ها و نهادهای زیر نظر مستقیم، رابطه‏ای رهنمودی، ارشادی و منصحانه بوده است؛ البته مطمئنا تنها بعد قضیه که اساسا باعث این رفتار شده است، عدم پایبندی مسئولان درجه یک و میانی نظام به آرمان‏های انقلاب و امام و رهبری بوده است.

نمی‏خواهم به سبک روضه‏خوان‏ها بگویم که فلانی حتی در میان دوست‏دارانش هم غریب است اما طنز سیاه این روضه شدیدا گریه‏آور این است که؛ اساسا راهبردهای اساسی برای پیشبرد اهداف نظام را حتی آنان که خود را از وابستگان فکری امام و رهبری و قانون اساسی می‏دانند نیز کسب نکرده‏اند.

پایان سخن آن‏که اگر فضایی مناسب برای نقد حاکمیت و زیرمجموعه‏های آن از قبیل قوای سه‏گانه، سازمان‏های زیرنظر رهبری و دیگر نهادهای وابسته به نظام، به وجود نیاید؛ هم‏چنان باید به انتظار روز مبادای پاسخگویی نشست.

در این یادداشت عمدا از مثال‏زدن پروا کردم تا هم خوانندگان خودشان مثال پیدا کنند و هم این‏که فکر می‏کردم موضوع تا حدودی واضح است.

یاعلی


نوشته شده در  دوشنبه 85/9/13ساعت  3:49 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

سلام

1- دلایل به نتیجه نرسیدن مجادلات و بحث‏های تئوریک چیه؟

2- تا اونجایی که من توی ذهنم هست، دو تا دلیل عمده هست که خیلی از مجادلات تئوریک رو به گند کشونده!
              الف: موهوم و غیرواضح بودن الفاظ مورد بحث
                ب: عدم فهم درست از پیش زمینه‏ها و مبانی فکری یکدیگر.

3- نیازی نمی‏بینم بیشتر از این توضیح بدم چون فکر می‏کنم در عین این‏که خیلی بهشون توجهی نمیشه اما گزاره‏های واضحی هستن.

التماس دعا  

 


نوشته شده در  سه شنبه 85/4/13ساعت  1:17 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

 

سلام دوستان!

در راستای پاچه‏خواری سرویس‏فخیمه‏پارسی‏یار، معادله زیر برای اثبات ریاضی شعار پارسی‏یار، خدمت حضرات‏عالی و علیه تقدیم می‏شود...

 

  

برای نوشتن درست این معادله توی اینجا خیلی زحمت کشیدم چون هر کاری می‏کردم درست و حسابی ردیف نمی‏شد برای همین به این نکته توجه کنید که علامت ^ نشانه توان است پس a^2  یعنی a  به توان   

 a = b     <<=  فرض

a^2 = ab    <<= ضرب دو طرف در a 

a^2 - b^2 = ab - b^2      <<= اضافه‏کردن   b^2 - به دو طرف

(a - b)(a + b) = b (a - b)   <<=  تجزیه طرف اول از راه اتحاد مزدوج و طرف دوم با فاکتورگیری

a + b = b   <<=

b + b = b   <<=

2b = b   <<=

اینجای معادله را هر کاری کردم نتوانستم به ریاضی بنویسم آن‏هم به خاطر تنبلی وُرد، اما فارسی‏ش این میشه که : 2 مساوی است با b تقسیم بر b که نتیجه ان یک است...    <<=

2 = 1   <<=

نتیجه حاصله آن‏که وقتی 2=1 باشد، می‏توان گفت که 1+1 دو نمی‏شود، بلکه اگر اندکی زحمت بکشیم می‏توانیم آن را به هزاران برسانیم...

یاعلی

دعا یادتون نره


نوشته شده در  شنبه 84/10/3ساعت  2:55 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

سلام
خدا به‏مون رحم کنه!


دوستان می‏دانند که عادت به داستان نوشتن ندارم اما...

به من گفت اگه جای فلانی بودی چیکار می‏کردی؟!

گفتم چی شده مگه؟

 

گفت ازدواج کرده، باباش با اکراه قبول کرده بوده، مثل این‏که زیاد موافق این مورد نبوده، ولی در هر صورت مخالفتی نکرده...

گفتم خب؟

گفت باباش کلی خرپوله ولی حاضر نیست حتی یه کوچولو بهش کمک کنه، تازه پسره هم داره درس می‏خونه مثلا!

گفت خب بگو نظرت چیه؟

گفتم به باباهه که نمیشه گیر داد، چون پول خودشه، دوست نداره به پسرش بده، زور که نیست.

دوست داشتم نظر شما رو هم بدونم...

التماس دعا

یاعلی


نوشته شده در  چهارشنبه 84/8/18ساعت  2:54 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]