سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا! می‏دانی که در بساط ما آن‏چه یافتنی نیست، بندگی است.

همه عمرمان را باید به شکرانه اجازه یک بار حضور در ماه خودت روزه بگیریم.

به بزرگی و بخشش خودت و به حق فرستاده‏های پاکت، بندگی خودت را هدیه حضورمان در شهرالله کن.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/6/21ساعت  7:7 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

خیلی کار سختی است که بنویسی و درست بنویسی و خوب هم بنویسی...
چقدر سخت‏تر است اگر بخواهی خوب بفهمی و خوب بگویی و خوب عمل کنی؟

آیت‏الله تبریزی که راه آسمان را یافت و رفت، حوزه‏های علمیه یکی از بزرگان اصول فقه را از دست داد. آیت‏الله فاضل لنکرانی نیز، از شخصیت‏های برجسته و تاثیرگذار فقه در زمان حاضر بودند که ...

قسمتی از متن پیام رهبر معظم انقلاب در پی رحلت آیت‏الله فاضل لنکرانی:
حوزه‌ی علمیه یکی از استوانه‌های علمی و تحقیقی و یکی از استادان برجسته‌ی خود و ملت ایران یکی از مراجع تقلید انقلابی و بیدار و پرتحرک خود را از دست داد. ایشان در سال‏های طولانیِ دوران اختناق در شمار برجستگانی از حوزه‌ی علمیه‌ی قم بودند که در میدان‏های گوناگون مبارزات حضور داشته و رنج تبعید را به جان خریدند و پس از پیروزی انقلاب از جمله‌ی روحانیون نامداری بودند که نقش‏های مهمی در همه‌ی موارد حساس ایفا نمودند. رحمت خدا بر ایشان باد.

انا لله و انا الیه راجعون...


نوشته شده در  شنبه 86/3/26ساعت  9:39 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

چند روزی است از کامپیوتر و اینترنت و اینا دورم...

و این دوری نیز تا نیمه اول فروردین 86 ادامه خواهد یافت.
چند روزی است که بعد از اردوی جنوب، آزاد شدهام و فعلا دارم دوره بیکاری و غیره را میگذرانم!

روزهای خوبی است. روزهای آغاز سال، روزهای آسودگی کامل. روزهایی که کمترین فشارها و رنجهای روانی و درونی را در خود دارد، گرچه در هر صورت ناراحتیهایی هستند که روز و ماه نمیشناسند.

فکر نمیکردم نیازی ببینم مستقلا درباره اردو چیزی بنویسم.
اولین بار که با مقدار زیادی آدم به اردو رفتم، فکر کنم سال 74 بود که راهی مشهد شدیم. تا حالا اردوهای زیادی رفتهام و با جماعتهای مختلفی نیز همراه بودهام. این اردو شاید از جهاتی خیلی برایم مهم و شاید حیاتی بود. خیلی دوست داشتم هیچ مشکلی در روند انجام کارها پیش نیاید و ... .

چند خطی نوشتم اما احساس میکنم اگه بخام اینجوری بنویسم ناقص میشه. ایشالا سعی میکنم یه گزارش کامل درباره اردو بنویسم.

خدا کنه اثرات چند روز حضور در فضایی که با یاد شهدا همراه بوده، دستکم یک سال به زندگیمون عطر شهادت بده.

این هم آدرس وبلاگهای شرکت کننده:
البته اینها را از توی سایت دفتر توسعه برداشتهام. همانجا یادآور شدهاند که ممکن است اشتباهاتی در لینکها وجود داشته باشد.

مدیر | شب نوشت | مجاهد فی سبیل الله | سوزنبان | کشکول جوانی | کلرجی من | فاتح | بچه های قلم | حاجی بازاری | مظاهر | عصر موعود | یگان | پاکدیده | پلاک | قله نور | مرور | منجی عالم | بشارت ظهور | مسجد | رند | مجاهد | قافله شهدا | شیعه مذهب برتر | عروج | گل پسر | آهستان | وصلت | عبد زیر صفر | حاج جمال | ازدواج | خادمی | منتظر | تیم مدیریت آفتاب بلاگ | من نوشته | حنیف | به همین سادگی

ترنم باران | زنده یاد | سه نقطه | تو را من چشم در راهم | آوای باران | یاد باران | آرام دل | دنیای سه خواهر | شبهای روشن | دست نوشته های یک دختر کج و معوج | استشهادی | ناتانائیل | حنیف313 | یوسف فاطمه | مصباح الهدی | دادگاه رسمی | برای تو | مسجد | بوی خوش گل یاس | دیوانه دل | مونیلا | شمارش معکوس | گنجینه معرفت | یوسف | محجبه | سلما | مثل یک رویا | پاک روان | تاج من | پارسانیک | آخوندها از مریخ نیامده اند | سراج | شفقت | اروند کنار | من و دل


نوشته شده در  پنج شنبه 86/1/2ساعت  6:59 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

برگشتیم.

و این یعنی این‏که تمام شد. یعنی این‏که سهم‏مان همین بوده است.

شاید نتوانم یا فرصتش پیش نیاید یا اصلا لزومی نبینم که از خاطرات این چند روزه بگویم. شاید حرفی از معراج شهدا و آن شهید تازه از زیر خاک درآمده نزنم. شاید نگویم که سرزمین شلمچه، آن‏جا که کربلای ایران است و نزدیک‏ترین جا به کربلا، چه طراوتی داشت و چه رنگ و بوی ... .
شاید هیچ حرفی از قتلگاه فرزندان خمینی در فکه و هویزه نزنم.

و هزار شاید نگویم دیگر ...
اردوی جنوب خیلی خوب بود. خیلی. مخصوصا با وجود بعضی‏ها که وقتی از ما جدا شدند، عزا گرفته بودم. مهم نیست.

زندگی عادی من، از سرزمین‏های افکار و آرمان‏ها و کارهای شهدا و امام‏شان خیلی دور است. خیلی. خیلی باید خدا را شکر کنم که کسی پیدا شده است و دست مرا گرفته است و در میان سرزمینی رها کرده است که روزها و شب‏هایش به عبادت و عبودیت گذشته است. زیاد نمی‏خواهم روضه بخوانم اما همین را بگویم که دست‏های کسی که مرا از این زندگی ... چند روزی به قلب زمین برده است، می‏بینم.

شاید فرصتی برای شرح مفصل یا حتی اجمالی این چند روزه پیش نیاید اما یقین دارم که شهدا کار خودشان را کرده‏اند و تاثیر کارشان در نوشته‏ها به چشم خواهد آمد.

سال نو مبارک


نوشته شده در  سه شنبه 85/12/29ساعت  9:31 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

دیشب نخوابیدم.

اگه می‏بینید خیلی خوش‏حالم، نتیجه بگیرید که دایی شده‏م.
من آدم رمانتیکی نیستم، خیلی هم دوست ندارم احساساتم رو بیرون بریزم، اما این یکی رو نتونستم. یعنی می‏دونید؟ خودم هم انتظار نداشتم این همه خوشحال باشم.

دیشب تا اذان صبح مشغول اس‏ام‏اس بازی با سیدکاظم بودم. سیدکاظم همون پدر خواهر زاده بنده هستن! نصف شبی تازه حس حرف زدن پیدا کرده بودم. هر کاری می‏کردم خوابم نمی‏برد. اما تا صبح خبری نشد.

سیدکاظم دیشب اسم فرزند هنوز متولد نشده‏ش رو گذاشته بود موسی. بهش گفتم بچه‏ت دختره. گفت امکان نداره.

امروز صبح که زنگ زد و خبر داد که بچه متولد شده، گفت که اسمش رو فاطمه گذاشته!
دیشب که داشتم توی راهروی خوابگاه قدم می‏زدم، با خودم فکر می‏کردم چطور ممکنه تولد یه بچه‏ای که هنوز متولد نشده، اونم با هزار و دویست کیلومتر فاصله، چطور می‏تونه این همه روی من تاثیر بزاره که نتونم بخابم. تا حالا همچین حسی نداشتم. حس قشنگیه. نمی‏دونم. بسه.


نوشته شده در  پنج شنبه 85/12/17ساعت  5:32 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

امام حسین‏علیه‏السلام شاید در برابر کسانی ایستاده بود که به هیچ چیز پایبند نبودند جز از جنس گندم ری.

راستی امام‏علیه‏السلام که دنیاطلبی و دوری آن‏ها از روش زندگی پیامبر را می‏دید، چگونه با آنان رفتار می‏کرد؟

امام حسین‏علیه‏السلام سوار بر اسب، به گونه‏ای که همه لشکر به جنگ ایستاده با او بشنوند این‏گونه سخن گفت:
اى مردم! سخن مرا بشنوید و در جنگ شتاب مکنید تا شما را به چیزى که اداى آن بر من فریضه است و حق شما بر من است موعظه کنم و حقیقت امر را با شما در میان بگذارم، اگر انصاف دادید، سعادتمند خواهید شد و اگر نپذیرفته و از مسیر عدل و انصاف کناره ‏گرفتید، تصمیم خود را عملى سازید و با ما بجنگید، خداى بزرگ ولى و صاحب اختیار من است، همان خدایى که قرآن را نازل فرمود و اختیار نیکوکاران به دست اوست.
حیاة الامام الحسین جلد 3 صفحه 184

امام حسین‏علیه‏السلام بدون استفاده از کلمات تند و پرخاش‏گرانه آن‏چنان با لشکر یزید محاجه می‏کنند که گویی آن‏ها برای نصیحت شدن به صحرای جنگ آمده‏اند.
در ادامه، فرزند رسول خدا
که سلام و صلوات خدا بر او باد، پیمان‏شکنی و نامردمی لشکر یزید را به رخ‏شان کشیده و سعی کرده است به آن‏ها بفهماند که هیچ بهانه‏ای برای جنگ با کسی که جانشین پیامبرصلی‏الله‏علیه‏وآله است ندارند.

و در پایان...
آرى به خدا سوگند بیوفایى و پیمان شکنى، عادت شماست، ریشه شما با مکر و بیوفایى درهم آمیخته است، شاخه‏هاى شما بر آن پروریده است. شما خبیث‏ترین میوه‏اید، گلوگیر در کام باغبان خود و گورا در کام غاصبان و راهزنان، لعنت خدا بر پیمان شکنانى که میثاق‌هاى محکم شده را شکستند، خدا را کفیل خود قرار داده بودید، و به خدا سوگند که آن پیمان شکنان شمائید! اینک این دعى ابن دعى (عبیدالله بن زیاد) مرا در میان دو چیز مخیر کرده است: یا شمشیر کشیدن و یا خوار شدن! و هیهات که ما به ذلت تن نخواهیم داد. تحف العقول 4/174/ الاحتجاج 2/99/ متقل الحسین خوارزمى /2/6

نکته‏ای که نمی‏توان به راحتی آن را فهمید این است که امام‏علیه‏السلام حتی در آخرین سخنانش از موضع راهنمایی و ارشاد کناره نمی‏گیرد...

تکیه‏گاه کسی که در صحرایی سوزان در برابر لشکری بی‏تقوا و جاهل ایستاده است کیست...
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگى و قحطى پدید آور، و آن غلام ثقفى را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل‌بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد، که اینان ما را تکذیب کردند و بى یاور گذاشتند، و تو پروردگار مائى، به سوى تو رو آوردیم و بر تو توکل نمودیم و باز گشت ما به سوى توست. بحارالانوار جلد45حدیث9

خدایا! برای ما این‏چنین مخواه که این‏گونه سخنان هم در قلب‏مان هیچ اثری نکند...


نوشته شده در  یکشنبه 85/11/8ساعت  8:13 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

خطیب جمعه با لحنی ناصحانه مداح‏ها و مرثیه‏خوان‏ها و منبری‏ها و ... را مورد خطاب قرار داده بود.

می‏گفت برای گریاندن مردم دروغ نگویید، حرف‏های موهن و پست نزنید.
می‏گفت مجلس امام حسین علیه‏السلام فقط روضه‏خواندن و گریه‏کردن نیست...

می‏گفت عزاداری امام حسین علیه السلام اگر فقط نوحه‏خوانی و گریه کردن باشد، خیانت است.

نمی‏دانم...

بدون هیچ مقدمه‏ای می‏خواهم یک متن گزارشی را که در پایگاه اینترنتی رادیوی جاسوسی سازمان سیا انتشار یافته است‏، نقل کنم؛ به فضاحت و رسوایی دروغ‏پردازی‏های رادیو فردا هم فعلا کاری ندارم...

نزدیک به یک دهه است که با ورود نسلی جدید از جوانان و نوجوانان به مراسم عزاداری «ماه محرم»، آرام آرام، این مراسم به شکلی نزدیک شده که بیشتر باب طبع جوان پسند پسرها و دخترهایی است که موفق شده اند در این ماه، مرزهای قانونی و عرفی جامعه «انقلابی» را پشت سر بگذارند؛ آنها در این ماه می توانند تا پاسی از شب در خیابان ها باشند و «زندگی شبانه» را تجربه کنند؛ دخترها و پسرها می توانند بدون ترس از گشت های پلیس با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و بی نظمی دلپذیر یک کارناوال خیابانی را تجربه کنند.

مجموعه ویژگی های مورد پسند جوانان برای برگزاری یک فستیوال شلوغ و بی نظم در خیابان ها، در سال های اخیر، چاشنی تازه ای را دنبال می کند؛ همان چیزی که اصولا یک «فستیوال» به آن نیاز دارد: موسیقی!

عنوان این گزارش این است: «امام حسین با ذوالفقار ابروهاش!»، رادیو فردا

البته مشخص است که فضایی که در این گزارش تصویر شده است با فضای عزاداری‏های ایرانیان، تفاوت‏های بنیادین دارد اما چرا باید عزاداری‏های ما به اندازه‏ای خالی از محتوا شود که حتی رادیو فردا هم رسوایی آن را تشخیص بدهد اما هنوز بعضی از مداح‏ها ...


نوشته شده در  جمعه 85/11/6ساعت  3:4 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]