سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنویسید افراط بخوانید تفریط. و بالعکس

هنوز بعضی‏ها یادشان هست سرمقاله ده‏نمکی را در وصف آژانس شیشه‏ای. و همه دیدند که چه زود یک آدم می‏تواند پیشینه خودش را به فحش بکشد؛ گرچه هنوز هم بگوید ده‏نمکی شلمچه و صبح همان ده‏نمکی اخراجی‏هاست. هیچ عقل سلیمی نمی‏تواند آن دهاول مطالعه پسر خوب!‏نمکی را کنار این ده‏نمکی بگذارد آن‏هم بدون عذرخواهی مسعودخان از صدور فتوای جواز شکستن شیشه سینماهای اکران‏کننده آژانس گیشه‏ای!

... را که می‏بینم می‏ترسم. از خودم. از افراط‏هایم و تفریط‏هایم. می‏بینم که از خرداد پارسال تا همین لحظه چه‏قدر از چشمم افتاده است. مشکل ... را نداشتن مطالعه و مسایل خرده‏ریز دیگری می‏دانم. البته از دید یک دوست و برادر بزرگ‏تر.

تحلیل رفتار ... کار ساده‏ای است اما باید قبول کرد که اشتباه و کج‏روی و افراط و تفریط همان‏گونه که بزرگ و کوچک نمی‏شناسد، حزب‏اللهی و استشهادی و سکولار هم نمی‏شناسد.

آن‏چه پیش از نوشتن این یادداشت توی ذهنم بود نزدیک به ده برابر این متن می‏شد اما نمی‏خواهم کسی را به تحلیل بنشینم که حتا یادداشت‏های وبلاگش با هم تناقض بنیادی فکری دارند.


نوشته شده در  جمعه 86/3/18ساعت  4:35 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

حتا یک چشم‏به‏هم‏زدن هم نمی‏شود این‏جا را تحمل کرد؛ بی امید.

زندگی ...


نوشته شده در  چهارشنبه 86/3/16ساعت  9:51 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

چند وقتی است که با آدم‌های جدیدی مواجه می‌شوم.

آدم‌هایی با تیپ سیاسی، اجتماعی و تربیتی منحصر به فرد. شاید در حد و اندازه یک طبقه جدید.

ظهور رفتارهای جدید و دیدگاه‌های جدید، اصولا ایجاد هیچ وحشتی نمی‌کند! و ترسی هم ندارد اما …

رفتارهای جدیدی که به طور پراکنده در حال افزایش و یا حتا نهادینه‌شدن است، نشانه باروری نوعی فرهنگ است که باید نشانه‌های آن را در زیرساخت‌های فکری و بنیادین جامعه یافت.

آدم‌های ریشوی تسبیح به دست، مدعی دینداری، مدعی پیروی از آرمان‌های انقلاب که تا حد زیادی هم قالب و ساختار دین‌داری و وفاداری به انقلاب را بر محتوا و مفاهیم بنیادین ترجیح داده‌اند.

برای کسی می‌گفتم «سختی و اهمیت حفظ و جلو بردن نظام، قابل مقایسه با انقلاب و ایجاد نظام نیست». از ابتدای انقلاب تا به امروز، ظهور طبقات اجتماعی، فکری و سیاسی زیادی را شاهد بوده‌ایم. اما این طبقه را می‌توان واجد صفت خطرناک برای نظام دانست.

چند نفر از اعضای ستاد رایحه‌خوش‌خدمت در انتخابات شورای‌شهر را می‌توان مصداق‌های خوبی برای این طبقه جدید دانست.

این تیپ با تمسک به گزاره‌های رفتاری مذهبی و انقلابی، کرداری گاه مغایر با آرمان‌های انقلاب و سیاست‌های نظام داشته‌اند.

درافتادن با کمونیست‌ها که مشکل اساسی و بنیادین با جمهوری اسلامی، قانون اساسی و آرمان‌های آن داشتند، با همه سختی‌هایش ساده بود. درافتادن با منافقین گرچه سخت و مبنایی بود اما به هر صورت قابل‌تحمل‌تر از مقاومت در برابر اپوزیسیون داخل نظام بود.

و امروز با کم رنگ شدن خطر مخالفین داخل نظام، باید زنگ خطر ظهور طبقه جدید را به صدا در آورد.

تیپی جدید با لباسی متفاوت!


نوشته شده در  سه شنبه 86/3/15ساعت  3:15 صبح  توسط  
  نظرات دیگران()

این یادداشت را جور دیگری می‏خواستم بنویسم. نوشتم هم. اما پاک کردم.

دلم برای چند لایه از جامعه‏ای که در آن زندگی می‏کنم شدیدا می‏سوزد. اشتراک اینان در نگاه من، نظرگاه مناسبتی به رخ‏دادهای فرهنگی و اجتماعی است.

مثلا این روزها روزهای شهادت همان کسی است که ولایت‏پذیری‏اش -آن‏هم در دوران غربت ولایت،- نامش را برای همیشه سرشار از غرور مسئولیت‏شناسی کرد.

واضح‏تر بگویم. دلم برای صداوسیما می‏سوزد که در این‏گونه مناسبت‏ها مجبور است حجم برنامه‏های مذهبی را افزایش دهد، موسیقی‏های تند و شاد را کاهش دهد و خیلی از برنامه‏های عادی‏اش را به هر طریقی شده کم‏رنگ کند. خوش‏مزگی قضیه آن‏جاست که این رفتار امثال صداوسیما شدیدا توی ذوق می‏زند.

البته تنها صداوسیما هم نیست. کیهان هم هست. چند روز دیگر که به رحلت امام می‏رسیم، حجم زیادی از گزارش‏ها، مصاحبه‏ها، مقاله‏ها و دیگر انواع نوشته‏ها و برنامه‏ها رنگ و بوی خورشید خمین می‏گیرد. البته این رسم جالب گریبان همه را گرفته است. آن‏گونه که می‏توانید در نشریات زرد هم این روی‏کرد را ببینید.

گفتم که دلم می‏سوزد. البته بیش‏تر از این‏که دلم برای صداوسیما و کیهان و اعتماد ملی و بقیه نشریات و غیره بسوزد، برای امثال خودم می‏سوزد که در این جامعه زندگی می‏کنیم و فهم‏مان از امثال امام‏خمینی و حضرت زهرا در حد همین ویژه‏نامه‏ها و متن‏های ادبی زیبا مانده است.

مثلا خیلی راحت بگویم که امام خمینی روزنامه وزین کیهان شخصیتی است تنها برای رسوا کردن مخالفین فکری یا سیاسی جمهوری اسلامی. امام خمینی روزنامه‏های محترم اصلاح‏ـاتی، کاریزمایی است برای توپیدن به -مثلا- تندروی‏های متحجرانه امثال آیت‏الله مصباح! امام خمینی صداوسیما را که دیگر نگو! یک شخصیت محبوب و عالی است برای روزهای گرامی‏داشت انقلاب و دفاع مقدس و غیره که نمود مؤثری در برنامه‏های تلویزیون ندارد. امام خمینی دولت هم که فقط به درد مبارزه با غرب و شرق می‏خورد.

البته این چاله‏های جالب، در همه موضوعات وجود دارند. همه ما هم به نوعی مسئولیم. راحت‏طلبی ما موجب شده است پرداختن به مفاهیم مذهبی، انقلابی و مبنایی، محدود به همان روزهای مناسبتی شود و کارهای‏مان در بقیه روزهای سال هیچ تناسبی با مفاهیم مبنایی و پاییه نداشته باشد.

یک مثال جالب. همیشه به انتخابات که می‏رسیم، سیل شبهات جالب درباره نظارت استصوابی از بالا و پایین نظام مقدس جمهوری اسلامی روانه جامعه می‏شود و نهادهای فرهنگی چاقالوی ما بعد از این همه سال هنوز نتوانسته‏اند این‏چنین شبهات ریزی را دفع کنند.

نیک اگر بنگری...
کربلا همین جاست...
کوچه بنی‏هاشم نیز.
ابتدای کوچه را بنگر!
شاید آن علی است که منافقان به بندش کشیده‏اند...
زهرا! در خانه بمان! ما هستیم!

واقعا ما هستیم؟


نوشته شده در  چهارشنبه 86/3/9ساعت  8:25 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

لب‏خند می‏زند. نمی‏خندد. تبسم به لب دارد.

بر فراز وجودم ایستاده است. شمعی روشن کرده است. خیلی وقت است. هنوز می‏شود شمع روشن را در میان انگشتان آسمانی‏اش دید. شمع را جایی نکاشته است.

شمع روشن است. سال‏هاست.

شاید برای من شمع روشن کرده است. لب‏خند می‏زند. کاش این‏همه از آن‏روزها فاصله نگرفته بودم.

باد می‏آید. چشمانم را خاک فراگرفته است. شمع روشن است.

کودک درونم برایم فاتحه می‏خواند. نامه‏ای به خط سرخ بر کاغذی پاره.


نوشته شده در  دوشنبه 86/3/7ساعت  9:14 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

یکی از سوال‏های جالبی که همیشه در ذهنم موج می‏زند این است که توی مذاکرات دیپلماتیک چه اتفاقی می‏افتد؟

شاید فکر کنید معمای بی‏مزه‏ای است اما فکرش را بکنید. دو کشور تا یک ربع مانده به جلسه مذاکره فلان وزیر این کشور و فلان وزیر آن‏یکی کشور، درباره یک موضوع خاص به هم‏دیگر فحش‏های بامزه می‏دهند و آن‏دو وزیر که از درهای بسته بیرون می‏آیند همه چیز به خیر و خوشی حل شده است و بقیه ماجرا.

اگر بخواهم کمی ریزتر به این موضوع بپردازم باید مثال بزنم. مثلا مذاکرات هسته‏ای میان ایران و کشورهای اروپایی. همیشه تا قبل از مذاکره همه چیز به هم ریخته و قاتی‏پاتی است. همه به هم چپ‏چپ نگاه می‏کنند و یکدیگر را متهم می‏کنند. همین که مذاکرات فوق تخصصی و محرمانه دکتر علی‏آقا و مهندس سولانا تمام می‏شود، صداوسیما تحلیل‏های خوش‏بینانه ارائه می‏کند و دولت و بقیه نهادهای سیاسی و امنیتی! از خوش‏حالی در پوست خودشان نمی‏گنجند.

البته یک احتمال هست که دو طرف در این مذاکرات آن‏قدر به پای هم می‏افتند و به خاطر اشتباهات‏شان از طرف مقابل پوزش‏خواهی می‏کنند که جایی برای نبخشیدن نمی‏ماند. اما خدایی‏ش احتمال لوس و بی‏نمکی است.

از این گذشته معلوم نیست چه امتیازاتی در این مذاکرات فروخته می‏شود که حتما باید بدون حضور خبرنگاران محترم و فضول باشد! البته این حق را باید به دیپلمات‏ها داد که حرف‏های محرمانه داشته باشند اما این حق را هم باید به مردم داد که دست‏کم از کلیات مذاکرات باخبر باشند نه این‏که«مذاکرات به خوبی انجام شد و هر دو طرف بر حقوق همه کشورها در برخورداری از دانش هسته‏ای تاکید کردند.»

نکته جالب دیگری که از باب فضولی باید عرض کنم قضیه جالب مذاکره با امریکا به خاطر مسایل و مشکلات ملت مظلوم عراق است. در این‏که این نوع از مذاکره درست است یا نه! حرف خاصی ندارم چون ابهام‏هایی در این قضیه دارم که تا پیش از حل‏نشدن آن‏ها نمی‏‏توانم اظهارنظر کنم. بگذریم. 

من نمی‏دانم در این مذاکرات چه اتفاقی می‏خواهد بیفتد. یعنی دو طرف چه چیزهایی می‏خواهند به هم‏دیگر بگویند که نمی‏شود با واسطه یک کشور ثالث گفته شود. یا اصولا وقتی رفتارهای دولت محترم عراق حال آدم را به هم می‏زند و در پاچه‏خواری و بی‏غیرتی در مقابل امریکا بی‏مانند است، تذکرهای انسان‏دوستانه ما به امریکا چه فایده‏ای می‏‏تواند داشته باشد.

البته یک احتمال این‏جا می‏توان داد. لابد قرار است نماینده ایران در این مذاکره، به امریکا تفهیم کند که ببین پسر خوب! ما در فلان نهاد امنیتی اطلاعاتی شما نفوذ کرده‏ایم ما به راحتی می‏توانیم فلان کار را انجام دهیم و آن را به پای شما بنویسیم ما می‏دانیم که شما فلان کار را در فلان جا با سوءاستفاده از نفهمی فلانی انجام داده‏اید. البته این احتمال هم خیلی خنک است.


نوشته شده در  شنبه 86/3/5ساعت  2:41 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

بنزین هشتاد تومانی تبدیل شد به بنزین صد تومانی کارتی.

چند روز دیگر هم اگر صبر کنید، بنزین صد تومانی کارتی تبدیل می‏شود به بنزین صدتومانی کارتی سهمیه‏بندی شده.

این را همین اول بحث بگویم که به هیچ وجه مخالف این وضع نیستم. اما حرف‏هایی هست که باید زد.

1- قابل انکار نیست که دست‏کم ساختارهای اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بیشتر از هر فرهنگی پایبند لیبرالیسم است. البته یک لیبرالیسم تضعیف شده. درباره بنزین هم اوضاع همین است.

ماجرای بنزین از آن‏جا بامزه شد که بر اساس برنامه چهارم توسعه قرار بود از سال 85 قیمت بنزین براساس قیمت‏های عمده‏فروشی خلیج فارس ارائه شود. درتبصره سیزده همان برنامه، دولت مکلف شده بود که تا آن زمان استفاده از خودروهای عمومی و غیره را به گونه‏ای ساماندهی کند که آزادسازی قیمت بنزین اشکالی ایجاد نکند.

راه‏حل مجلس هفتم برای این فاجعه! قانونی بود که به قانون تثبیت قیمت‏ها معروف شد و باقی قضایا. حالا رسیده‏ایم به ته دیگ! یعنی نه امیدی به کنترل براساس افزایش قیمت بنزین مانده است و نه توسعه ناوگان عمومی.

2- به سلامتی دوسال از عمر مبارک برنامه چهارم گذشته است و هنوز خبری از تعهدات دولت نیست. البته دولت هم در گرداب وحشت‏ناکی افتاده است. از یک‏سو تعهد اجرای طرح سهمیه‏بندی بنزین از اول خردادماه اجرا نشده است و هنوز نزدیک به دو میلیون خودرو کارت سوخت ندارند از سویی دولت محترم هنوز که هنوز است مقدار سهمیه خودروها را مشخص نکرده است و از سوی دیگر ترس تورم روانی سال‏های پیش هم همه جا را فراگرفته است.

3- با این اوصاف احتمالا شروع سهمیه‏بندی بنزین به این زودی‏ها اتفاق نخواهد افتاد چون این طرح ابهامات زیادی دارد که حل شدن آن به این زودی‏ها کار از ما به‏تران است.

4- البته مسلم است که هیچ کدام از این‏ها دلایل‏ خوبی برای عدم موفقیت دولت یا ناتوانی دولت نیستند بلکه ناتوانی اصلی دولت در اطلاع‏رسانی درست است که ...

اصولا هر مشکلی که پیش می‏آید و هر ابهامی که در کار دولت پیش می‏آید تنها کاری که می‏توان کرد صبر و سکوت است چون دولت تصمیم گرفته است بعضی وقت‏ها مردم را پادرهوا ببیند. یک موردش این‏که دولت محترم و بزرگوار، تا آخرین ساعات قبل از اول خرداد می‏گفت که ان‏شاءالله سهمیه‏بندی از اول خرداد اعمال خواهد شد.
دولتیان محترم! اگر شما می‏توانید یک شبه برای یک عمر برنامه‏ریزی کنید، مردم این‏چنین هنری ندارند.

5- بگذریم. طرح سهمیه‏بندی گرچه یک طرح زودگذر است اما نشان‏دهنده عمق بی‏توجهی مسئولان اجرایی کشور در دولت‏های گذشته به مباحث کلان و زیربنایی است. راستی چه اتفاقی در ایران اسلامی افتاده است که باید برای ساختارهای لیبرالی نسخه‏های زودگذر سوسیالیستی پیچید تا اندکی از وخامت اوضاع را کاهش داد. 

6- راستی! مگر اعمال محدودیت‏هایی از جنس طرح سهمیه بندی بنزین مغایر با آزادی‏های عمومی و حقوق شهروندی نیست؟ پس چرا شورای نگهبان به آن نمی‏تازد؟ یا دست‏کم در مجمع تشخیص مصلحت مورد بررسی قرار نمی‏گیرد.


نوشته شده در  چهارشنبه 86/3/2ساعت  5:26 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]